در همین حوالی

ساخت وبلاگ
تاریکم. توصیف دیگری برایش پیدا نمیکنم. در تمام چهل و چند روز گذشته حتی یک روز بدون درد نداشته ام. شاید کمتر از آن دو هفته ی بستری در بیمارستان، اما همیشه بوده. کلافه، برانگیخته، خشمگین، دلشکسته و بیشتر از همه تاریکم. آدم‌ها را آن وقتی بغل بگیرید که نور هنوز از آنها عبور می‌کند. بعدتر همه چیز از فایده خالی است. به آدم‌ها وقتی گوش کنید که چیزی برای گفتن دارند. بعد‌تر همه چیز از کلمه خالی است. آدم جا می ماند در تنهایی فلان شب در اتاق تاریک و بعد‌تر با هیچ بودنی پر نمی‌شود. حالا دلم یک مشت پر مسکن می‌خواهد، یک خواب طولانی پیوسته و حتی گاهی به بیدار نشدن هم فکر می‌کنم. در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 72 تاريخ : شنبه 26 آذر 1401 ساعت: 15:25